راه همان راه بود
Posted on اکتبر 17, 2017 - Filed Under دیوانگی | Leave a Comment
راه همان راه بود/ زمین همان و زمان هم
آسمان به بزمِ شب روشن/ ستاره چشمک زنان/ مهتاب خنده کنان
و فواره ای که آن سوتر، شاخِ تر به اوج می فشاند/ و بادی که رقص بر آوازِ برگ می نشاند
و یاد تو که خزید و قرار گرفت/ آرام و گرم/ به آغوشِ بی قرار من
راه همان راه بود/ زمان همان و زمین هم
آسمان از غمِ شب خاموش/ ستاره چشم بسته/ مهتاب روی گرفته
و فواره ای که آن سوتر، شاخِ تر بر خاک می نشاند/ و بادی که رقصِ برگ به مرگ می کشاند
و جان من که آتش شد و شعله کشید و تابید به شب
و یاد تو که دود شد و دور شد و پیچید به شب
راه همان راه بود!…
Comments
Leave a Reply