برخواهم گشت…
Posted on اکتبر 26, 2009 - Filed Under دلتنگی | 8 Comments
و من برخواهم گشت روزی از پس این حصارها و غبارها ……!
و من روزی برخواهم گشت از پس این همه دلتنگی ها ،غصه ها و غم ها….!
و باز روزی برخواهم گشت از پس دلمردگی ها…دلزدگی ها ….!
و من برخواهم گشت با اسبی سپید که شیهه ی بی تابی اش را کوه رجز می کند و می دراند سکوت وحشی اش را…!
نه….من برنخواهم گشت…
بر در اتاقم می نویسم….”لطفا وارد نشوید حتی با سکوت !…با شمایم دوست عزیز !”…
همه ی گرفتاریها و زندگی زدگی ها را می بوسم و می گذارم لب طاقچه ی بالا….تا دست خودم هم به آن نرسد چه رسد به غریبه ها….
کفش و کلاه می کنم….سینه سپر می کنم….مهیای مهیا می شوم…پاورچین پاورچین می روم که نازکی خواب خفتگانم نشکند….
…من برنخواهم گشت…
اینبار خواهم رفت…
Comments
8 Responses to “برخواهم گشت…”
Leave a Reply
فرهاد عزیز بعد از مدتها اومدی و حالا هم حرف رفتن میزنی! من خیلی نگران حالت بودم ولی خب خودم رو توجیه میکردم که سرت حتما خیلی شلوغه که نمینویسی.ادم با نوشتن آروم میشه! این قصه ی موندن یا رفتن تمومی نداره انگار فرهاد!
مخلص
………………………………….
رفتن اینبار من رفتن از شهر سر شلوغی هاست…
پس خوش اومدی ! اینجا که داری میای آرومه آرومه!
زندگی همش تکراره.هی میری و دوباره برمیگردی.
سلام
بدون اغراق عرض می کنم که همیشه از نوشته هاتون لذت بردم
موفق باشید
کسی نمی بیند
گیسوان مواج جلبک را
در عمق چرخاب
وشوق را
که دراعماق قلب من موج می زند*
ساده وروان ودلنشین نوشتی ویه حس عجیب آرامش بخش میگیره با نوشته هاتون*
موفق وشاد ورنگی باشید*
سلام
به دلم نشست وبعد….
قشنگ بود
دستتان درد نکند . زیبا و زیبا و بازهم زیبا کار کرده اید امیدوارم همیشه ماندگار باشید و دل از رفتن و بیان برگشتن نزنید . از ماندن بگویید . سپاسسسسسس
درود
بر “فرهاد” عزیز
البته “نسیما” هم کار مشترک با پورناظری ها محسوب میشه , در واقع تنظیم کار تهمورس هست , بخاطر همینه که “نسیما” با موسیقی اصیل پیوند داره و در “خاطرات جوانی” که تنظیم تهمورس نیست , این پیوند گسسته شده.
اما من اجرای آوازی “سه گدار” در “سفر” رو کارشده تر و تکنیکی تر ارزیابی می کنم (تاکید می کنم بش اجرای آوازی اش رو)
در ضمن از این تغییر درونی و وضعیت ای که در آن هستم بسیار خرسندم. حس می کنم از یه قفس رها شدم!
سلام
با یک سری عکس به روزم