شبه مردگان دربند
Posted on سپتامبر 11, 2008 - Filed Under پرت و پلا | 5 Comments
موضوع قبرستان تهرانی ها و دعوای بین محیط زیست و شهرداری هم کم کم داغ شده است حسابی… شاهدان جاندار و نیمه جان و بی جان گواهی داده اند که چندتایی گور برای دفن مردگان باقی نمانده است فعلا…- و من مانده ام حیران که این تهران پر ترافیک ، شلوغ و آلوده ی بی گور چه دارد که همه برای خوردن یک نوشابه اش اینچنین سر و دست و پا و گردن می شکنند- … در همین راستا و همه ی راستاهایی که مشکل عرفی نداشته باشند پیشنهاد می شود سمیناری توجیهی برای شبه مردگان برگزار شود و یکی از مکانیزم های زیر توضیح داده شود بلکم مشکل به نوعی ضربتی –کما فی السابق- حل شود:
1-مکانیزم مثبت گرا
در این روش برای معلقین این دنیا و متعلقین آن دنیا همش از خوبی های این دنیا گفته می شود…
ای جسد نیمه جان حیف نیست می خوای بمیری و این دنیای مامانی و ناز را با همه ی زیباییهایش تنها بذاری؟… صف بنزین و گاز و نان و گوشت بی تو چه خاکی بر سرشان بریزند…تورم کمر چه کسی را بشکند…گرانی بی تو چه کند…برق برای کدام خاک تو سری برود…اینجا پر است از سمینار و همایش و المپیاد و المپیک و مدال طلا و گوش های آویزان و دست و پاهایی لرزان…اینجا تا دلت بخواهد پر است از وعده های گوش نواز و رقاصی های چشم نواز…دود و دم و ترافیک بی تو چه کند…اقتصاد برای که بشکفد…سکه ها برای که بزند…فرم تحول برای که پر شود…سیل و زلزله و طوفان بر سر که آوار شوند و سقف خانه و کاشانه برای که خراب شود…
2-مکانیزم منفی گرا
در این روش هم برای متمردین این دنیا و متوسلین آن دنیا به کل از بدیها و زشتیهای آن دنیا سخن به میان می آید…
ای جسد آویزان و حیران ، جهنم پر است از قیر و قیف و آتش و هیزم های خشک و کارت سوخت های فراوان…و بهشتی با خانه های معطل یک ریشتر زلزله ی ناقابل …حوری دارد که اصل مارک دارش را سوا کرده اند قبلا و نصیب تو همان تقلبی های چینی است که الهی بلا به دور…بلایی بر سرت بیاورند که روزی هزار بار جهنم سوزان را از خدا آرزو کنی و خاک گور عیال غر غروی خودت را توتیای چشم…آنجا رودهایی دارد پر از شیر نجوشیده که آب بسته اند به آن لیتری و درختان کم میوه ای که وبایش جولان می دهد کیلویی…ای بدبخت زن ذلیل درمانده در این دنیا و وامانده از آن دنیا…گور به گور نشده بشین سرجات لطفا…نمیر حالا
Comments
5 Responses to “شبه مردگان دربند”
Leave a Reply
اقا مرده و زندش فرقی نداره!
واقعا دیگه نفس کشیدن هم سخت شده!
خدایا خوش به حال اقا محمد خان ! تو تهران چه حالی کرده با اون اب و هوای ماهش ! اما کاش تو همون کرمان میموند و به تهران نمیومد. حالا هم کرمانیا میشدن بچه تهرون! وای چقدر خوب میشد اینجوری!!
حالا هم همه مرده ایم.گرمیم حالیمون نیست
سلام وخسته نباشيد
از مطلبتون استفاده كردم.جالب وخوندني بود.
اقا فرهاد من دوباره اومدم… دوست داشتی سر بزن.)
http://mohamed.blogsky.com/
آقا فرهاد دستتون درد نكنه
عكسا فوق العاده بود.